بر لبم کس خنده ای هرگز مدید الا مگر
در میان گریه بر احوال خود خندیده ام
من چه تنها و غریبم که حتی دل خوشیم مرگه
من که حتی ریشه هامم به کم طاقتی برگه
من حاصل عمر خود ندارم جز غم
ور عشقی ز نیک و بد ندارم جز غم
یک همدم با وفا ندیدم جز درد
یک مونس نامرد ندارم جز غم
غم هم اگر ترکم کند
تنهای تنها می شوم
تنهایی ما غمگین است
درد دوری به دلم سنگین است
یاد ایام گذشته به دلم
زنده بادا که چقدر رنگین است
ما شمع غمیم شعله نداریم
آواز تنیم خانه نداریم
باور به خدا کن که همیشه
جز دوری تو غصه نداریم
غم من بداند آن کس که رخ تو دیده باشد
و گرت ندیده باشد ، ز کسی شنیده باشد
از این نامهربونی ها دارم از غصه می میرم
تو ای رفیق تنهایی یه روز دستاتو می گیرم
هیچ کس ویرانیم را حس نکرد
وسعت تنهائیم را حس نکرد
در میان خنده های تلخ من
گریه پنهانیم را حس نکرد
در هجوم لحظه های بی کسی
درد بی کس ماندنم را حس نکرد
آن که با شروع و آغاز من مانوس بود
لحظه پایانیم را حس نکرد
صفای خاطر دل ها ز درد است
جهت اطلاع از آخرین تغییرات وب سایت نازترین در خبرنامه وبلاگ ثبت نام کنید:
نظرات شما عزیزان: